آسیب شناسی تحقیقات میدانی نهضت جنگل


آسیب شناسی تحقیقات میدانی نهضت جنگل

اشاره:

آنهایی که با پژوهش تاریخی سرو کار دارند و مجلات پژوهشی مرکز رشت( البته نه همه ی جراید پژوهشی که هر از چند گاه با گفتگوهای مختلف با ملل اقوام جهانی ویژه ها در رشت منتشر کرده و می کنند ودر کنارآن تعصبی به کراوات واز این جنس چیزها ندارند!!! و بی رنگ و ایل و قبیله و طایفه و نژاد به داشته های گیلان می اندیشند و نه گویش خاص مرکز رشت) را مطالعه نموده باشند ، جزوه ی مرحوم سید صفا موسوی منتشر شده ی سال های دور(1358) به نام «تاریخ مکمل جنگل» شاید چندان برای شان نا آشنا نباشد.

پیر مردی که با همان بضاعت اندک قلم خود ، سال های متمادی در دفتر ازدواج اش در شهرک گوراب زرمیخ و در طول مدت عمر خود در روستاهای گیلک و تالش نشین به وصلت زوج های جوان می پرداخت و در کنار این وصلت ها و خطبه ی ازواج ، از فرصت به وجود آمده بهره ی لازم را می برد و با پدران و مادران و بابا بزرگان نو عروسان و دامادان به گفتگو می پرداخت و بخش دیگر را در قهوه خانه ها که بعدها به انتشارشان پرداخت.

نوشتاری که به جرأت می توان گفت هشتاد درصد تحقیقات آن وجاهت تاریخی ندارد،تنها برگرفته از گفتگوی مردم عوام که برای وی تعریف کرده اند که مثلن میرزا کوچک خان چشمانش «کاس» بود!! کربلایی نقره «شکه» ای که داشت یک طرف آن پاره بود . گفته اند کربلایی نقره «جلخته» نمی پوشید(با ظرافت)حسن خان آلیانی پدرمان برایش امان نامه گرفت . یک ماه تمام حسن خان در پشت بام خانه ی مان مخفی بود . از این نوع روایات در کنار نظمیاتی که اوایل جوانی و میانسالی از مسایل اجتماعی و نهضت سواد آموزی به اصطلاح به نام شعر در آخر جزوه آورده است تا همزمان با روایات ، نظمیات وی نیز در منطقه به بوته ی فراموشی سپرده نشود .

تا جایی که حتا خود پژوهشگران مرکز نشین گیلان که هر از چند گاه جزوه ی سید صفا را منبع قرار داده اند به این واقف اند که بخشی از داده های وی فاقد وجاهت تحقیقی ست.پرسش اینجاست؛ چرا این جزوه برای پژوهشگران مرکز نشین شهر رشت این همه با اهمیت است و از کنار آن با آب و تاب می گذرند و در عوض کتاب «نهضت جنگل و معین الرعایا»ی دکتر شاهپور آلیانی نوه ی دختری حسن خان به نظرشان آلبوم نامه ی شخصی و فاقد وجاهت تاریخی به شمار می آید؟!و رسمن نیز بارها و بارها در همان مجلات گیلان شناسی شان به آن اذعان کرده اند .

البته ما را با آنها کاری نیست و آزاداند. اما جوانان تالشی که می خواهند تحقیقات میدانی ازجنس نهضت جنگل داشته باشند ،می بایست حواس شان به این بوده باشد که اگر خدای ناکرده همان شیوه ی تحقیق شفاهی را که سید صفا موسوی سی چهل سال پیش از خود بجای گذاشته ، پی بگیرند که مثلن؛ بیاییم پیرمردهایی را که در آن خطه ساکن اند و به نقل و قول از آنها که حسن خان این بود ، ابراهیم خان آن و کربلایی نقره چنین نمود ، به همان راهی خواهیم رفت که خاطره نویسان رفتند و هنوزم که هنوز است نتوانسته ایم وجاهت تاریخی جنگل را که تالشان در آن نقش اساسی داشته اند به خود تاریخ بقبولانیم !

وقتی که یک مستشار نظامی دولت انگلیس با همه ی فیلترینگی که در ذهن خود داشته (که لازم است کتاب وی خوانده شود)و در خاطرات خود نتوانسته واقعیت های تاریخی نهضت جنگل را کتمان نماید که آورده است در کیش دره کوره ی آجر پزی بود،  کارخانه های بزرگ پارچه بافی و... که اگر به عنوان بلوف از آن یاد کنیم و خاطره گویی هم شده باشد ، چرا ابراهیم فخرایی ها، محمدعلی گیلک ها ، صادق کوچکپورها و... در آثارشان نیاورده اند که کیشه دره یک شهرک صنعتی کوچک بود؟!و بعدها به نقل و قول از پیران تالش می گوییم «شخصیت تأثیر گذار دیگر مثل فخرایی و...» بی آنکه بجای نام فخرایی غلامعلی بابا ماسوله ها را برای نسل امروزی تالش بازخوانی نماییم که شرحش را حتا همان پژوهشگرانی که کتاب دکتر شاهپور آلیانی را آلبوم نامه ی خانوادگی دانسته ـ شاید پاسخ ندهند! اما مارا چه می شود؟مگر نه اینکه در نوشتار شاهپور آلیانی که فرزند خلف تالش است به گونه ای  دیگر روایت شده است؟

***

گفتگوی تحلیلی«میرزای همیشه تنها»روزنامه ی سراسری همشهری ، مرا به یاد سال های نه چندان دور انداخت. به گمانم سال 82 بود که از خشتاونی پرسیدم چرا تالش تاریخ منسجم و قابل باوری ندارد تا بتوان به آن استناد نمود و دغدغه ی گذشته گان مان را با آن پیدا کرد ؟آنچه هم تاکنون دیده شده تکرار و مکررات است وبرگرفته از کتاب های این و آن به طُرق گوناگون واژه ی «تالش» را هم به آن افزوده اند . به راستی چرا قوم مان چنین سرنوشتی دارد؟

 فرمودند:«بخاطر این است که تحقیقات میدانی نداریم و یا خواسته شده که نداشته باشیم ! و به جوانان مان نیاموخته ایم که براساس داشته های واقعی تالش از تالش بنویسیم. تاریخ نهضت جنگل را بدرستی بخوانیم و نه آنچه نوشته و گرته برداری شده از کتاب هایی ست که طرف آمده به نام تالش چیزی به آن افزوده است و از طرفی گوشه چشمی به دیگر اقوام داشته تا در فروش کتاب خود دل خوانندگان را بدست آورد.شما تاریخ دیاکونوف را نگاه کنید ، از هر ایل و قبیله و تباری گفته و چنین کتاب هایی بفرض هم اگر از کنار تالش گذشته باشند سودش نه به نفع تالش است نه به نفع تاریخ (نهضت جنگل هم چنین است ). نظیر وقایع شبه جزیزه ی بالتیک و فاجعه نسل کشی سارایوو که بعدها شکل گرفت و بر اساس همان واژه ها کلمات و اسطوره های ساختگی که از دل آثار امثال دیاکونوف ها به وفور می توان یافت و متأسفانه تالش نیز درکتاب دیاکونوف دیده می شود.»

حدودن دوازده سال بعد ـ درست در بحبوحه ی سالگرد شهادت میرزا وقتی به تحقیقات میدانی روزنامه نگار چیره دست قزوینی مقیم گیلان ـ مهری شیرمحمدی نگاه می کردم گفته های گذشته ی خشتاونی را کلمه به کلمه لمس نمودم که در همان سال ها از «غلامعلی بابا ماسوله» گفت . یعنی اوایل دهه هشتاد که من اولین بار بود نامش را می شنیدم . جالب است در خود گیلان و حتا تالش نام هایی چون «داتام» ، «آرتا گرسس» ومتأسفانه ازاین قبیل کلمات قلمبه سلمبه ای را جوانان تالش از بَر بودند . اما دریغ از «مشاهیر» نهضت جنگل!مگرکتاب سازان ، اثر ابراهیم فخرایی را نخوانده بودند؟!.چه بسا در محفل های خودشان اسم و رسم «تاریخ » را در ذهنشان مجسم می کردند.تا جایی که بیانات پیرمردان پابه سن گذاشته ها را در نشریات منطقه مورد تأیید ـ و خود هم اقرار نموده اند آنچه به چاپ رسانده اند واقعیت تاریخی ندارد.

چون که تحقیقات میدانی در کار نبود. با اینکه ابراهیم فخرایی از کنار بابا ماسوله گذشته و اندک اطلاعاتی از این سردار تالش داده است.همچنین محمدعلی گیلک به همان مقدار فخرایی ازپیرامون آن گذشته و عکس بابا ماسوله هم درکنارش بود تفنگ و فشنگ و یونیفرم رسمی اش و دهها کدهای تاریخی را دیگر زبان های خاص به ما معرفی کرده بودند اما در «مشاهیر» پروری در منطقه چنین سرداری پنهان می ماند!که باید از جانب جوانان تالش آسیب شناسی گردد. آیا به درستی آنهایی که برای تالش کتاب تولید می کردند و می کنند براساس نوشته های دیگران از کنارش نگذشته بودند و اصلن نهضت جنگل را به درستی خوانده بودند که «مشاهیر» واقعی تالش از قلم می افتند؟!و یا بهتر گفته باشیم نسل جوان را چه کسانی باید آموزش بدهند ؟ پیران ما که با گفتگوهای شان با جوانان ... و یا...؟!که امروز در مقالات تحقیقی سرکار خانم شیرمحمدی می توان آن را لمس نمود.

اگر خوب به نام غلامعلی بابا ماسوله بنگریم بر فرض هم اگر اسم و فامیلی اش را حذف نماییم ، واژه ی ماسوله که در قاموس تالش تابلو شده است . یعنی سرداری از ماسوله ی تالش! وقتی که چنین سرداری در«تاریخ » پنهان می ماند چگونه باید باور کرد که نوشته های این چنینی «تاریخ »منطقه است؟ تاریخی که لحظه به لحظه اش رنگ عوض می کند! وانگهی وقتی که امروز می نویسیم و دو فردای دیگر تجدید نظر می کنیم ، اصلاحاتی به آن می دهیم چیزی به آن می افزاییم و چیزی از آن قیچی می کنیم .خُب وقتی نوشته ی قبلی را امروز تجدید نظر می کنیم چگونه می خواهیم آن تاریخ را به باور عمومی برسانیم که تاریخ گذشته است؟

وقتی تاریخ صد ساله ی تالش را نمی بینیم چگونه می خواهیم تاریخ سه هزار ساله اش را مرجع قرار دهیم ؟ پس نتیجه می گیریم ، آنچه که تجدید نظر می شود با اقبال عمومی روبرو نیست . پس نمی توان به آن تکیه نمود.هر چقدر هم سیاستی در پشت آن بوده باشد!. اگر در تحقیقات میدانی و همزمان آن پژوهش علمی در کنارش بود و از کنار نهضت تاریخ نویسی جنبش جنگل به درستی می گذشتیم و در مطالعه به آن اشراف می داشتیم، صد در صد «مشاهیر» مان به گونه ای دیگر رقم می خورد.

باز همین دو سه سال قبل همانگونه که در اشاره به وضوح شرح داده شد در برجسته سازی از «تاریخ مکمل جنگل» سید صفا موسوی از خشتاونی پرسشی نمودم که در خصوص آن فرمودند:« یکی از عوامل برجسته سازی کتابچه ی «تاریخ مکمل جنگل » وآثاری که در کنار پژوهش های گسترده ای چون «میلاد زخم» خسرو شاکری قرار دارند ـ در عوض پژوهشگران مرکز رشت در کم لطفی از تحقیات میدانی منطقه ی تالش که اگر به خوبی از كنار نوشتار تازه انتشار یافته «یان کولارژ»می گذشتند و همان کارخانه ی آجر پزی و کارخانه های پارچه بافی گواه بر این واقعیت بوده و هست که زیر لوای روایات شفاهی امثال سیاه شعبان ها گم می شود . خوشبختانه با پیدا شدن خاطرات این چک تبار همه ی نقشه های شان نقش بر آب شد.که ان شاءالله امیدوارم جوانان پژوهشگر تالش با برجسته سازی از اصل واقعیت هایی که در آن کتاب دیده شده به خیلی از ناگفتنی ها دست یابند تا احقاق حق تالش و تاریخ زنده اش در نهضت جنگل بدست آید.»

مشابه اش را در همین ماه هایی که سپری شد چه در شبکه اجتماعی چه در سایت ها و مطبوعات که از کنار نهضت جنگل گذشته اند . تاجایی که از لابه لای تحقیقات پژوهشی کارخانه ی پارچه بافی در «کیشه دره» کشف می شود. کوره ی آجر پزی پیدا می گردد و چه بسا فرداهای دیگر با گمانه زنی های پژوهشی ناگفتنی های دیگر جنبش جنگل نیز کشف گردد و چرا تاکنون پنهان مانده بود ؟ که همه ی اینها را در همان 15سال قبل به عینه از زبان خشتاونی شنیده بودم . آنهم در همان زمانی که مرحوم میرابوالقاسمی  در طی سفری به باکو مدارکی با هیئت اعزامی با خود آورده بود و خشتاونی در رایزنی با آن زنده یاد می خواست بداند آیا رگه هایی از نام و تلاش غلامعلی بابا ماسوله در آن اسناد دیده می شود یا خیر؟که خوشبختانه خبرهای خوبی هم دریافت نمود.

از آن تاریخ به این سو خوشبختانه تا حدودی در گیلان جا افتاد و حتا برای همان نشریات پژوهشی خاص نیز مشخص گردید که غلامعلی بابا ماسوله آنگونه که خشتاونی می گوید قبل از جنبش جنگل در گیلان حضور و ظهور داشته است . هنوز میرزا در بحبوحه ی مشروطه در تهران بسر می برد و حسن خان آلیانی در نیمه ی دوم ، وارد نهضت جنگل شدکه حتا در مشروطه حسن خانی وجود نداشت و در نیمه اول نیز «حاج احمد کسمایی»سکاندار بود ، حسن خان بروز و ظهور نداشت .

آنچه که تاریخ به ما می گوید و با اسناد پیدا شده در باره ی نهضت جنگل ـ اکثر پژوهشگران متفق القول اند ، غلامعلی بابا ماسوله همراه با شریعتمدار تالش جنبش مشروطه ی گیلان را هدایت و رهبری می نمودند . خوشبختانه به تازه گی ها کاشف به عمل آمده که «آقاجان بیگ شفتی» قبلن با آن همه رشادت نتوانست جای پای خود را بر روی واژه واهی و خیالی چون «داتام» فائق آید و در همان دهه 1320 دنباله ی راه غلامعلی بابا ماسوله را می پیماید . چرا این همه دیر کشف می گردد؟! اینها درس عبرتی هستند که می بایست از آن پند بگیریم .

وقتی یک محقق غیر گیلانی(سرکار خانم شیرمحمدی) می آید در خود رشت بر اساس کتاب «یان کولارژ»وجب به وجب خاک آلیان را می کاود و از دل همان تحقیقات میدانی کشف می کند که «کیشه دره» در زمانی کارگاه پارچه بافی داشت!که اگر پژوهشگران زبان خاص چنین پیشرفت های منطقه ی تالش رابرجسته نکردند می بایست وظیفه ی پژوهشگران بومی می بود که در کارگاه های پژوهشی جوان آموزش می دادند تا بر اساس تحقیقات میدانی از داشته هایی که داریم به رُخ تاریخ بکشیم و گذشته را آنگونه که هست واکاوی نماییم .  همان گونه که در بالا اشاره شد و انتظار مان از جوانان تالش این است و شاید در شبکه ی اجتماعی هم دیده باشند و در خبرگرازی مهر که مقاله ی «روایتی از لباس متفاوت جنگلی ها» را مرور نمایند تا دریابند تاریخ را بر اساس واقعیت ها باید به نگارش در آورد نه بر اساس نوشتار رونویسی شده ی کتاب های دیگران که مثلن قلعه رودخان زمانی پایتخت فلان سلسه بود و یا زرتشت پیامبر تالشان بود. تیمور لنگ یکی از پادشاهان نمی دانم در تالش چها کرد . شاندرمنی ها چنین کردند و ماسالی ها چنان. از واجبات است کتاب یان کولارژ را تهیه نمایند و یا ...  تا به اصل واقعیت های تاریخ قوم تالش نزدیک و نزدیک تر گردند.

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: